روایت آتش سوزی سینما رکس، فیلمی که بیننده را عاصی می کند!

فیلم «جنایت بی‌دقت» به کارگردانی شهرام مکری که روایت‌گر آتش‌سوزی سینما رکس آبادان است چند روزی است به اکران درآمده است.

روایت آتش سوزی سینما رکس، فیلمی که بیننده را عاصی می کند!
کد خبر : ۶۳۳۵۹
0
مدت مطالعه :
لینک کوتاه کپی شد

به گزارش وقت صبح به نقل از برترین‌ها؛ فیلم جنایت بی دقت که در هفتاد و هفتمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز موفق به کسب جایزه بهترین فیلمنامه از منتقدان سینمایی شده است.

اما روون لینارز از وب‌سایت آسیا مووی پلاس در بخشی از نقد خود درباره ی فیلم این‌چنین نوشته است: «بدون شک تماشای جنایت بی‌دقت کار آسانی نیست. فیلم تازه مکری به بیننده مشت می‌زند و او را گیج و عصبانی می‌کند.» خصیصه‌ی بارز فیلم‌ها و قصه‌های مکری را می‌توان بازی با زمان و استفاده از برداشت بلند دانست.

بیشتر بخوانید: درس "جوکر" به مردم؛ عواقب سرکوب‌ کردن غریزه خندیدن

شهرام مکری پیش از این اعلام کرده بود با روایت‌های غیرخطی و بازی با زمان قصد دارد ببینید چگونه می‌توان در زمان پرسپکتیو ایجاد کرد و آن را درهم ریخت. در «جنایت بی‌دقت» دیگر از برداشت بلند خبری نیست، اما همچنان با فرم سینمایی به مثابه یک پازل عینی مواجهیم که اساس آن به هم ریختن پیش‌فرض ذهنی مخاطب در فهم زمان در ابعادی بزرگتر و به معنای تاریخ است که از گذشته تا حال امتداد پیدا می‌کند.

فیلم مدام بیننده را با میزانسن‌ها، دیالوگ‌ها و اتفاقاتی تکراری مواجه می‌کند، اما هر بار از سویه‌ای جدید و با شخصیت‌هایی متفاوت این کار را انجام می‌دهد. مکری در «جنایت بی دقت» سعی دارد با جهانی برساخته و انباشته از ارجاعات متنی و فرامتنی به سینمای ایران تجربه‌ای شبیه به یک دژاووی تاریخی را برای تماشاگرش رقم بزند.

مهدی یزدانی خرم نوشت:

«جنایتِ بی‌دقت». پیچیده، چندلایه و اشباع‌شده از تاریخی که مدام تلاش می‌کند خودش را از روایتِ رسمی خارج کند. فیلم قصه‌ی آتش‌زدن یا دقیق‌تر «میل» به آتش‌زدن سینماست با ارجاع مداوم به جهنمِ سینما رکس آبادان. شهرام مُکری، این مدرنیستِ لج‌باز از تمامِ عناصر تاریخی و اشاره‌های سینمایی و ادبی استفاده کرده تا مُرده‌گانِ سالِ ۱۳۵۷، آن سوخته‌گانِ خاکسترشده را در بدن‌هایی امروزی از نو بسازد.

بدن‌هایی در قالبِ تماشاچی‌های فیلم در یک سینما که بیش از گنجایش بلیط فروخته

آن‌ها روی پرده در حالِ تماشای «جنایتِ بی‌دقت» هستند و ما در انتظار آتش. آتشی که مُکری در تحقق‌اش دخالت کرده و مدام به تعویق می‌اندازدش. چهار شخصیت که میل به آتش‌زدن دارند (سه مرد سن‌دار و یک جوان با بیماری عصبی) قصد خود را از سال ۵۷ به سالِ ۹۹ آورده‌اند. آن میان قصه‌ی موشکی عمل‌نکرده را داریم در یک دشت و دخترانی که همراه سه نظامی و دو مرد محلی باید یک شب را کنار چشمه‌ای نفرین‌شده بگذرانند. مُکری عاشقِ قرینه‌سازی‌ست و البته روایتی که این وهم را می‌سازد که همه چیز دوباره تکرار خواهد شد.

چسترتون در نوشتاری پیرامون مفهوم تکرار نزدِ کودکان می‌نویسد که کودک در هر تکرار معنا و وضعیتی تازه کشف می‌کند که برای ذهنِ بزرگ‌سال توجیه و معنایی ندارد. (نقل به‌مضمون). مُکری نیز از این ترفند استفاده می‌کند تا بیننده را تا حدِ عاصی‌شدن پیش ببرد و به او بقبولاند تاریخ «تکرار» می‌شود گویا، در حالی‌که تمامِ فیلم علیهِ همین مفهوم است؛ و برای همین در تکراری که از زاویه‌های مختلف آن را درک می‌کنیم بخش‌هایی از حقیقت متولد شده و باز می‌میرند. میزانسن‌های حساب‌شده و هندسه‌ی تصاویر همراهِ فیلم‌نامه‌ی اثر هستند که چنین ترکیبِ عجیبی می‌سازند. رستاخیزی از سوخته‌گان ۲۸ مرداد سالِ ۵۷ انجام شده و آن‌ها دوباره و در شکل‌های انسانی دیگری «بازگشته»‌اند و آتش‌افروزان از نو می‌خواهند سینما را آتش بزنند.

آتش اسمِ رمز فیلم است و البته «آدمک» تاریخ که در ابتدا و انتهای اثر تاثیرش را می‌گذارد

فیلم از این منظر کاملن ضد مفهومِ هگلی تاریخ است و از سویی در تکرارِ نشانه‌های تاریخی معنا‌های آن‌ها را منهدم می‌کند. مُکری تاریخِ سوزاندن را نشانه می‌رود. مردِ تب‌زده‌ی او با جارویی مشتعل آماده‌ی شعله‌ورکردن موتوری‌ست که نیروی تاریخ را تامین می‌کند. (قرینه‌ای از موتور برق در فیلم). منتها همه چیز در تکرار‌ها رنگ می‌بازند و آدم‌ها هنوز در سینما هستند. انگار این «جنایت» تمام نمی‌شود و ابدی‌ست. در فیلم یک دیالوگ مهم وجود دارد که کلید است: «این‌جا بوی مُرده می‌دهد».

کد خبر : ۶۳۳۵۹
0
۰
ارسال نظر